آقا معلم
امروز می خوام یکی از خاطرات جالب و فراموش نشدنیم رو براتون تعریف کنم که برمیگرده به پنج سال پیش، یعنی وقتی تقریبا هجده سالم بود.
من برای آمادگی کنکور به یک آموزشگاه خصوصی میرفتم و چند تا درس رو که برام سخت بود رو گرفته بودم. یکی از این درسا شیمی بود که دبیرش یه مرد حدودا ۴۵ ساله بود که از اون تیپای جذاب دخترکش داشت و همیشه شیک پوش و مرتب بود و وقتی میومد تو کلاس بوی عطرش هوش از سر آدم می برد.
از بچه ها شنیده بودم که این از اون دون ژوآن های حسابیه و خیلی دختر باز. همیشه هم یه تعداد دختر دور و ورش می پلکیدن. یک بارم از یکی از دوستام شنیده بودم که به بهانه ی کلاس خصوصی با شاگرداش رابطه داره.
خیلی کنجکاو شده بودم و از طرفی بدم نمیومد یه جوری خودمو بهش نزدیک کنم.
یه روز بعد از کلاس رفتم دنبالش و گفتم:
:ببخشید می خواستم ببینم شرایط کلاس خصوصی های شما چیه؟
- می خوای بیای؟
: اگه بشه بله چون من سر کلاس خوب می فهمم
- خب یه رضایت نامه از پدرت میاری که من بدونم در جریان هستن. بعد یه روز رو برات فیکس میکنم.
: بعد ببخشید هزینه ش چه قدر میشه؟
- حالا نگران اون نباش.جلسه ی اول رایگانه. اگه خوشت اومد بعد با هم کنار میایم.
وقتی این جمله رو گفت یه لبخند شیطنت آمیزی همراه با یه چشمک زد و رفت.
من رفتم خونه و یه رضایت نامه خودم نوشتمو امضای بابام رو هم که بلد بودم زدم زیرش!
جلسه ی بعد که با هم کلاس داشتیم دوباره آخر کلاس رفتم پیششو نامه رو دادم اونم یه نگاهی انداخت و گفت باشه بعد از تقویمش روزاشو نگاه کرد و گفت فعلا چهارشنبه ساعت۵ بیا.
منم قبول کردم.
تا چهارشنبه همش هیجان داشتم. با خودم میگفتم یعنی ممکنه کاری بکنه؟ اصلا شاید همه ی حرفا دروغ باشه. شایدم جرات نکنه بار اول به من نزدیک شه. خلاصه با یه دنیا سوال هفته گذشت و چهارشنبه شد.
صبح زود بیدار شدم و یه راست رفتم حموم که خودمو برای سکس احتمالی که در انتظارش بودم آماده کنم. حسابی تو حموم به خودم رسیدم و هر چی اضافی بود از بین بردم!
بعد اومدم موهامو حسابی سشوار کشیدم که تا کمرم بریزه. اصلا اشتهای ناهار خوردن نداشتم رو تخت ولو شدمو غرق در افکار که یهو یاد ساعت افتادمو پاشدم که لباس بپوشم.
اول یه شورت و سوتین ست مشکی توری پوشیدم که خیلی به نظر خودم قشنگ بود.
روشم یه تاپ استرچ صورتی با شلوار کشی سفید که احساس کردم خیلی خوشکل شدم!
یه مانتو روسری ساده هم تنم کردم که مامانم مشکوک نشه و زدم از خونه بیرون.
راس ساعت ۵ جولوی خونش بودم. زنگ زدم که دیدیم بدون هیچ سوالی در باز شد و تاره چشمم به آیفون تصویری افتاد. خونه ش طبقه ی اول بود و دیدم که لای در بازه. در زدمو رفتم تو.
که یهو خشکم زد.... دیدم آقای (م) با یه شلوارک مشکی و یه تی شرت جلوم ایستاده و با لبخند منو
به داخل دعوت میکنه...
- خب بشین من یه شربت بیارمو بعد شروع کنیم
بعد از چند دقیقه با یه پارچ شربتو دو تا لیوان برگشت و گفت:
چرا لباستو درنیاوردی؟ هوا به این گرمی میپزی که منم که منتظر فرصت بودم با یه لحن خاص گفتم نه ممنون راحتم آخه لباسم مناسب نیست چون هوا گرم بود چیزی نپوشیدم اونم با شیطنت گفت خب چه بهتر... دربیار راحت باش مثل من. کسی خونه نیست
منم دیگه تعارف نکردمو زود مانتو روسریمو درآوردم که متوجه شدم زل زده به منو داره با لبخند نگاه میکنه.
گفتم خب شروع کنیم؟
گفت نه! گفتم چرا؟ گفت دیگه نمیتونم...گفتم برای چی؟ گفت آخه مگه میشه یه همچین دختر خوشگلی کنار آدم باشه بعد آدم تمرکز درس دادن داشته باشه؟
خیلی تعجب کردم.فهمیدم که همه ی حرفا در موردش درست بوده. اصلا انگار این مردا وقتی حشری میشن دیگه هیچ چیز براشون مهم نیست.
همون جور که داشت نگاه میکرد بدون اینکه از من اجازه ای بگیره دست کشید رو سینه هامو محکم فشارشون داد! من با اینکه برای این کار آمادگی داشتم اما باورش برام سخت بود.
ولی بدون هیچ مقاومتی خودمو بهش سپردمو دلم می خواست حسابی لذت ببرم.
منم دستامو دور کمرش حلقه زدم و فشارش میدادم. عجب عطر خوبی داشت تنش.
یه کم به ناز و نوازش گذشت که یهو از رو زمین بلندم کرد و برد به اتق خوابش که یه تخت یک نفره اونجا بود
منو گذاشت رو تخت و تی شرت خودشو در آورد. تنش حسابی داغ شده بود منم بدتر از اون دراز کشید رومو با موهام بازی میکرد
بعد خیلی محکم لبشو گذاشت رو لبمو مثل کسی که مدت هاست چیزی نخورده لبامو می خورد منم ترجیح دادم خودم کاری نکنم و فقط اون فاعل باشه
بعد از چند ثانیه از روم بلند شد و گفت لخت شو...من عاشق اینم که دختر خودش لخت شه منم که تا اون روز هیچ وقت خودم این کارو نکرده بودم یه کم برام سخت بود اما خب چاره ای نبود
شروع کردم به لخت شدن اونم به من خیره شده بود و از رو شلوارک کیرشو میمالید وقتی کاملا لخت شدم گفت خب حالا بیا شورت منو در بیار. منم اومدم شلوارکشو کشیدم پایین و دیدم که زیرش از شورت دیگه ای خبری نیست
کیرش نیمه راست بود و هنوز خیلی سفت نشده بود. با یه دستش چنگ زد تو موهامو گفت بخور عزیزم
من تا اون روز هیچ وقت زیر بار کیر خوردن نرفته بودم. نه که بدم بیاد ولی خوشم هم نمی یومد و اصلا بلد هم نبودم. بهش گفتم تا حالا نخوردم بلد نیستم... گفت خب بالاخره باید از جایی شروع کنی. من میشم موش آزمایشگاهی تو.
کیرشو گرفتم دستمو یه کم وراندازش کردم. بعد آروم سرشو گذاشتم تو دهنمو با زبون لیس زدم
بهم گفت فقط لیس نزن. سعی کن مک بزنی. تا حالا مگه یخمک نخوردی؟ همون جوری مک بزن
منم تازه فهمیدم که منظورش چیه و شروع کردم به مک زدن. اونم همش آه و ناله میکرد تا اینکه حس کردم دیگه دهنم جایی نداره.
کیرش دو برابر قبل شده بود. خودشم اینو فهمید و گفت خب دیگه بسه برو بخواب لبه ی تخت منم رفتم دراز کشیدم طوری که پاهام از تخت آویزون بود.
اومد پاهامو تا جایی که می تونست و حتی خیلی بیشتر باز کرد که دردم اومد.
بعد یه تف انداخت تو کسم که از این کارش خوشم نیومد ولی چیزی نگفتم
از کمد کنار تخت کاندوم برداشت و کشید رو کیرش بعد یه کم با کسم ور رفت که حسابی آماده باشه خیلی آروم سر کیرشو گذاشت رو سوراخمو خیلی آروم فشار داد تو بر خلاف ظاهرش که نشون می داد اهل سکس خشن و سریع باشه خیلی آهسته تو کسم تلمبه میزد. انگار که هیچ عجله ای نداشت.
من تا همین امروزم همچین سکسی رو دیگه تجربه نکردم. بیشتر از یک ساعت هر دو در اوج بودیم
با هر جلو عقب کیرش من لذت میبردم. با دست خودم هم چچولمو میمالیدم که بیشتر لذت ببرم
این وسط به جز صدای نفس هامون صدای دیگه ای نبود.
کسم به حدی خیس شده بود که با تلمبه زدناش صدای شالاپ شلوپ میداد
کم کم احساس کردم که حالت چشماش داره عوض میشه فهمیدم الانه که آبش بیاد
خودشم که زودتر فهمیده بود بهم گفت کجا بریزم؟
گفتم رو سینم
اونم کیرشو در آورد و کاندومشو سریع بیرون کشید و همه آبشو که به نظرم خیلی زیاد بود رو سینه و شکمم ریخت و خوابید روم.
منم خوابم گرفته بود. سکس آروم و بی سر و صدایی داشتم ولی واقعا لذت بردم.
نیم ساعت بعد پاشدیم و لباس پوشیدیم.
بهم خندید و گفت از کلاست راضی بودی؟
گفتم آره ولی حیف که رشته ی سکس تو دانشگاه نداریم!
بعد پرسیدم چه جوری جرات کردی به من نزدیک شی؟ اگه من جیغ میزدم؟ اگه میرفتم آموزشگاه میگفتم؟اگه.....؟
گفت ای بابا...من اگه طرفمو نشناسم که دیگه هیچ چی.من همون اول که گفتی می خوای بیای کلاس فهمیدم چی می خوای!!!
.....
از اون به بعد سه بار دیگه با هم سکس داشتیم و دیگه هم ندیدمش چون رفت برای همیشه خارج
Tuesday, September 9, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment